اولین و تنها وصیتنامه شهید که درست سه ساعت قبل از شروع عملیات نوشته شده است و در هنگام شهادت در جیب او بوده و به همین دلیل کمی سوخته و آغشته به خون شهید شده است.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
ساعت یک صبح سهشنبه دهم شهریور شصت در راه نبرد علیه مستکبرین جهانخوار که ساعت چهار و نیم صبح شروع خواهد شد به فضل خدای بزرگ
وصیتنامهی بنده خدا محسن اللهداد (الهی)
با سلام و درود به روان پاک شهیدان از هابیل تا رجائی و باهنر و با یاد انسانهای پاک طول تاریخ و با یاد خط سرخ شهادت و با احترام به امام امت، اسوه مقاومت و رحمت و خشم – خمینی کبیر – که بر فواره خون سرخ خود وضو خواهم ساخت به امید اینکه با اولین قطره خونم که بر زمین گرم خوزستان، این دیگر کربلای قرون میریزد، گناهانم بر زمین ریزد و از عذاب خداوندی که حق است در امان باشم و به لطف و مرحمت او چشمان گریانم روشن شود.
فریاد توپها و غرش تانکها و رگبار مسلسلها و انفجار مینها، چرخش ذوالفقار علی (ع) را تداعی خواهد کرد و امید فتح نزدیک مسلمین را که به حق امت ما شایستهتر از آن است که به گمان آید.
سلام بر پدر و مادر و همسر و فرزندانم. و برادران و خواهران و همه بستگانم. و همه دوستان و آشنایان و دعای خیر برای همه کسانی که خدا را شاهد دارند و در جهت او گام میزنند. در تاریکیای که حاکم است و روزنهای از نور چراغ قوه روشنی گرفته، مجال وصیتنامه کامل و جامع نیست. ولی گواهی میدهم که همسرم بهترین دوست و یاور من در زندگی بود و من نتوانستم ایثارگریهای او را که یکی از آنها بیخانمانی و لامکانی است را پاسخی در خور دهم و بهیاد آن کلام افتادم که بهراستی من حقیر از زندگی روزمرهام نیز لنگ بودم و نه فرزندی بودم که بتوانم باری از روی دوش پدر و مادرم که عمری برایم سوختند بردارم. در عین حال خدا را شاهد میگیرم همیشه در جهت و فکر قدمی مثبت بودم و هستم و امیدوارم از من راضی باشند. همسر و فرزندانم را از صمیم قلب دوست دارم و امیدوارم اگر ثوابی در این راه برایم باشد، قسمت همسرم گردد که همچون همیشه مشوق من در این راه بود و در بار آخری که به جبهه آمدم اصرار او سهم به سزایی داشت. رحمت به شیر پاکی که از چنان مادری نوشیدی. وعده ما پیش خدا.
یک دست لباس با آرم سپاه پاسدارن در کیسه برزنتی در یکی از اطاقهای ترابری ستاد جنگهای نامنظم استاد شهیدم، دکتر چمران است که با جواد صحبت کرده، اگر راضی بود (چون از او گرفتم) برای میثم نگهداری که اگر انشاءالله بزرگ شد در کنار تحصیل و کسب علم بر تنش برازنده باشد و راه پدرش را ادامه دهد. سمیه عزیزم را زینبوار زیستن و سمیهوار شهید شدن وصیت میکنم.
از دنیا اگر چیزی هست که بعهده همسرم با نظارت پدرم میگذارم که خمس را محاسبه و پرداخت نمایند و طبق قانون شرع عمل نمایند. از آنجائیکه همسر از قطعه زمینی که هست قلباً راضی نیست برای ایجاد مسکن از مسؤولان امر میخواهم ترتیب دهند که راهیی برای جابهجایی محل فرا راه خانوادهام قرار دهند و همسرم پس از من حتماً باید همسری برای خود انتخاب نماید و در این امر کوتاهی نکند. به همه بگوئید اگر کسی از من طلبی دارد بگوید که همسرم تا حدودی بدهی و طلب مرا میداند.
به هر کس از کاسب محل و دوست و غیره دیدید مصرّاً بخواهید که مرا ببخشد.
سلام بر شهیدان
درود بر خمینی
سرباز خاکی اسلام
محسن اللهداد (اللهی)
عکسی از وصیت نامه شهید لطفا بگذرید
انجام شد.
من خودم شخصا سعادت دیدن ایشان را نداشتم ولی مادرم از ایشان خیلی تعریف میکند چندین بار سر مزار ایشان رفته ام ایشان پسر عمه مادرم هستند روحشان شاد و راهشان پاینده